توضیحات
درباره کتاب مغازه جادویی
کتاب مغازه جادویی (داستان واقعی یک جراح مغز و اعصاب) نوشتهی دکتر جیمز آر دوتی، جراح برجسته مغز و اعصاب و استاد جراحی مغز و اعصاب در دانشگاه استنفورد است. این کتاب داستان زندگی جیمز آر دوتی را، از دوران سخت کودکی او که در فقر در کالیفرنیا رشد میکرد تا موفقیتهای بعدیاش بهعنوان جراح مغز و اعصاب و کارآفرین، روایت میکند.
ماجرا از روزی شروع میشود که دوتی که در ایام کودکی خود به تمرین شعبدهبازی مشغول است انگشت مصنوعی شعبدهبازی خود را گم میکند و برای خرید انگشت مصنوعی دیگری وارد یک مغازهی شعبدهبازی میشود. دوتی در این مغازه با زنی به نام روث روبهرو میشود و آشنایی او با روث پایهی هر آن چیزی است که در ادامهی داستان برای مخاطب روایت میشود. روث به دوتی مجموعهای از تکنیکهای ذهنآگاهی و تجسم را آموزش میدهد که به او کمک کند تا بر دوران دشوار کودکی خود غلبه کند و در زندگی حرفهای و شخصی خود به موفقیت دست یابد. تجربیات دوتی با روث او را به تحقیق در مورد ارتباطات بین مغز و قلب و کشف راههایی که ذهنآگاهی و شفقت میتواند بر سلامت جسمی و عاطفی ما تأثیر بگذارد، هدایت کرده است.
مغازه جادویی کتابی جذاب و الهامبخش است که نکاتی خواندنی را در مورد اسرار مغز و قدرت قلب انسان ارائه میدهد. این کتاب خاطرات شخصی جیمز دوتی، علم و خودیاری را با هم ترکیب میکند تا به خوانندگان توصیههای عملی برای پرورش ذهنآگاهی و شفقت در زندگی خود ارائه دهد. این اثر به دلیل روایت داستانی جذاب، توضیحات قابلفهم مفاهیم پیچیده علمی، و پیام الهامبخش امید و شفا مورد ستایش قرار گرفته است.
این کتاب در سه بخش اصلی «مغازهی جادویی»، «اسرار مغز» و «رازهای قلب» تدوین شده است و شامل ۱۳ زیربخش است. در هر زیربخش نکتهای در باب خودیاری توسط دکتر دوتی به مخاطب ارائه شده است.
رابطهی گروه بی تی اس (BTS) و کتاب مغازه جادویی
گروه موسیقی کرهای بی تی اس (BTS) که طرفداران زیادی در بین جوانان و نوجوانان دارد، دو سال بعد از انتشار کتاب مغازه جادویی در سال ۲۰۱۸ آهنگی با همین نام منتشر کرد که در ترانهی آن به برخی مفاهیم این کتاب اشارهی مستقیم میشود. این گروه این آهنگ را برای قدردانی از همراهی هواداران خود منتشر کرد و با اشاره به موضوع آهنگ اعلام داشت که این گروه خود مغازهای جادویی است که طرفدارانش به کمک آن میتوانند آرامش یابند. این الهامگرفتن از کتاب مغازهی جادویی جیمز دوتی و اشارهی گروه BTS به این الهام، و توصیهی این گروه به مطالعهی این کتاب باعث رشد ناگهانی فروش و شناختهشدن این کتاب در سراسر جهان من جمله ایران شد.
خواندن و دانلود مغازه جادویی را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
اگر به خواندن کتابهایی در حوزهی خودیاری علاقمندید و یا اگر به مطالعهی کتابهایی با تم داستانی که به بیان نکاتی برای بهبود کیفیت زندگی میپردازند مایلید و یا اگر به دنبال راههایی برای بهبود سلامت روانی و عاطفی خود هستید یا اگر از هواداران گروه موسیقی BTS هستید، این کتاب کاملا مناسب حال شما است و خواندن آن را به شما پیشنهاد میکنیم.
چرا باید کتاب مغازه جادویی با ترجمه مهدی مهریار را بخوانیم؟
جیمز دوتی در این کتاب با تلفیق مناسب داستان زندگی خود، بیان نکات علمی مربوط به مغز و قلب و بیان نکات عملی در زمینهی خودیاری توانسته است روایتی خواندنی، اثرگذار و الهامبخش ارائه دهد. این روایت به خواننده نشان میدهد که چگونه میتواند با ایجاد تغییر در قلب و مغز خود تغییری شگرف در زندگیاش به وجود آورد. علاوه بر عملی بودن نکات کتاب و اثرگذاری آن، روایت داستانی کتاب که از کودکی دوتی آغاز میشود خود ماجرایی خواندنی و جالبتوجه است.
درباره جیمز آر دوتی؛ نویسنده کتاب
دکتر جیمز آر دوتی جراح مغز و اعصاب و نویسندهی موفق آمریکایی است که در ۱ دسامبر سال ۱۹۵۵ متولد شد. دوتی در فقر در کالیفرنیا بزرگ شد و کودکی دشوارش الهامبخش او بود تا حرفه پزشکی را دنبال کند. او تحصیلات کارشناسی خود را در دانشگاه کالیفرنیا، ایروین و دانشکده پزشکی در دانشگاه تولین به پایان رساند. وی در رشته جراحی مغز و اعصاب در مرکز پزشکی ارتش والتر رید آموزش دید و فلوشیپ را در زمینه جراحی مغز و اعصاب کودکان در بیمارستان کودکان در فیلادلفیا (CHOP) تکمیل کرد. علایق تحقیقاتی اخیر او بر توسعه فناوریهایی با استفاده از پرتوهای متمرکز در ارتباط با روباتیک و تکنیکهای هدایت تصویر برای درمان تومورهای جامد و سایر آسیبشناسیها در مغز و نخاع متمرکز شده است. او ۹ سال را در خدمت وظیفه در سپاه پزشکی ارتش ایالات متحده گذراند.
دکتر دوتی پس از گذراندن دورههای آموزشی پزشکی، به یک جراح مغز و اعصاب و کارآفرین موفق تبدیل شد و شرکتهای متعددی را در صنایع بهداشتی و فناوری تأسیس کرد و علاوه بر آن، بنیانگذار و مدیر مرکز تحقیقات و آموزش شفقت و نوعدوستی (CCARE) در دانشگاه استنفورد است که در آنجا بهعنوان استاد بالینی جراحی مغز و اعصاب نیز خدمت میکند. دکتر دوتی به دلیل تحقیقاتش در مورد رابطه بین مغز و قلب و تحقیقاتش در مورد نقش شفقت شناخته شده است.
این نویسنده، علاوه بر فعالیت در حوزهی جراحی مغز و اعصاب و تحقیقات خود در حوزهی خودیاری، نیکوکاری مشهور نیز است. او کمکهای مالی قابلتوجهی به تعدادی از سازمانها، از جمله بنیاد دالایی لاما، که او در تأسیس آن کمک داشته است، و منشور شفقت، که یکی از نویسندگان آن بوده، انجام داده است. او همچنین نویسندهی کتاب پرفروش «مغازه جادویی: داستان واقعی یک جراح مغز و اعصاب» است که در آن داستان زندگی خودش و درسهایی را روایت میکند که از زنی به نام روث، که در زمان کودکی خود در یک مغازهی شعبدهبازی با او آشنا شده، آموخته است.
کتاب مغازه جادویی برای چه سنی مناسب است؟
کتاب مغازه جادویی که در زمره کتابهای حوزهی توسعهی شخصی و خودیاری قرار میگیرد، کتابی مناسب ردهی سنی بزرگسال به حساب میآید. این کتاب شامل مفاهیم مختلف در حوزهی علم و حوزهی خودیاری است که برای خواننده نوجوان و کمتر از آن سنگین خواهد بود.
نقد کوتاهی بر کتاب
قدرت مثبتاندیشی و ذهنآگاهی چیز جدیدی نیست، ولی در کتاب مغازه جادویی برای اولین بار با این مواجه میشویم که یک کودک به یادگیری این نکات مشغول شده است و این نوع روایت جذابیت زیادی در داستان ایجاد کرده و همدلی و همذاتپنداری بسیاری در مخاطب ایجاد میکند. هرچند که کتاب از نکات علمی مختلفی برخوردار است اما شیوهی بیان دکتر جیمز دوتی شیوهای مخاطبپسند و قابلدرک برای مخاطب غیرمتخصص است.
مغازه جادویی شروع متفاوت و بینظیری دارد و هرچند طولانیشدن فصلهای بعد شاید به مذاق مخاطب خوش نیاید، ولی بهطور کل مخاطب را خسته نمیکند و به سرعت نکات مد نظر خود را برای مخاطب روشن میسازد و علاوه بر آن چاشنی خاطرهنویسی-داستانی روایت مخاطب را تا انتهای کتاب به دنبال خود میکشاند. مخاطب با پیروی از نکات این کتاب میتواند تغییری عظیم در زندگی خود در راستای رسیدن به اهداف خود ایجاد کند، چنانچه جیمز دوتی خردسال نیز با به کار بستن این نکات از کودکی سخت خود عبور کرد و به یک جراح موفق مغز و اعصاب و یک نویسندهی مشهور حوزهی موفقیت تبدیل شد.
ژانر و سبک مغازه جادویی
دکتر جیمز دوتی با به اشتراک گذاشتن داستان زندگی خود و آموزههایی که از ملاقاتش با روث به دست آورده است، و با تکیه بر مفاهیم علمی به بیان نکات مهم حوزهی خودیاری پرداخته است و به همین سبب این کتاب در ژانری ترکیبشده از خاطرهنویسی، علمینویسی و خودیاری نوشته شده است.
ورود به بازار کتاب ایران و بهترین ترجمه فارسی مغازه جادویی
کتاب مغازه جادویی برای اولین بار در سال ۱۴۰۰ توسط فریناز بیابانی به فارسی برگردان و به همت نشر دانشآفرین منتشر شد. علاوه بر فریناز بیابانی افرادی همچون فروزان ساعدی، مهدی مهریار، فاطمه مطیع و مینا خوشگفتار موفق نیز به فارسی برگردانده شده است که در این بین ترجمهی فروزان ساعدی را میتوان بهترین ترجمهی این اثر دانست.
نظرات افراد یا مجلات مشهور درباره کتاب
کتاب مغازه جادویی اثر دکتر جیمز آر دوتی پس از انتشار تا به امروز مورد توجه افراد نامی زیادی قرار گرفته است. اپرا وینفری این اثر را با عنوان یکی از کتابهای موردعلاقهاش در بخش «باشگاه کتاب اپرا» معرفی کرده و دربارهی آن چنین گفته است که این کتاب «به ما میآموزد که چگونه به جادوی درونی خود دست بزنیم».
دیپاک چوپرا، نویسندهی موفق حوزهی خودیاری، اذعان داشته است که «این کتاب ترکیب تحسینبرانگیز بینش علمی و خرد معنوی است که باید آن را بخوانید».
هفتهنامه ناشران نقدی ستارهدار به این کتاب داده و آن را «کتابی از خاطرات تکاندهنده» خوانده است. دنیل جی سیگل دربارهی این کتاب بیان میکند که «این کتاب سفر اکتشافی جذابی است. این داستان از جراح مغز و اعصاب جیمز دوتی تمام قدرت بینش و همدلی را برای ما روشن میکند تا زندگی ما را متحول کند و دنیایمان را بهبود بخشد».
این کتاب چه افتخاراتی کسب کرده است؟
کتاب مغازه جادویی جوایز و افتخارات متعددی را دریافت کرده است؛ این کتاب بهعنوان برنده جشنواره کتاب سانفرانسیسکو ۲۰۱۶ در بخش زندگینامه/خاطرات معرفی شد و علاوه بر این در همان سال نامزد نیمهنهایی جایزه انتخابی گودریدز در بخش آثار غیرداستانی نیز بود. در سال ۲۰۱۷، «مغازهی جادویی» برنده جایزه کتاب ناتیلوس در بخش توسعهی شخصی و خودیاری شد. در همان سال این کتاب نامزد نهایی جایزه کتابهای زندگی بهتر در بخش خاطرات الهامبخش بود.
کتاب مغازه جادویی چند صفحه است؟
انتشارات چلچله این کتاب را در ۲۴۶ صفحه منتشر کرده است.
بخشی از متن کتاب مغازه جادویی
«وقتی با کسی صحبت میکردم سعی میکردم همه این کارها را انجام دهم، اما همیشه با دهان بسته لبخند میزدم، زیرا وقتی در زمان بچگی روزی در حین زمین خوردن لب بالاییام به میز قهوهخوری خورد و دندان شیری جلویام را کنده شد. به همین دلیل دندان جلوی من کج شد و به رنگ قهوهای تیره تغییر رنگ داد. پدر و مادرم پولی برای رفع آن نداشتند. من خجالت میکشیدم لبخند بزنم و دندان کج رنگ شدهام دیده شود و سعی میکردم مدام دهانم را بسته نگه دارم.
علاوه بر کتاب، جعبه چوبی من تمام ترفندهای جادویی من را نیز داشت یک بسته کارت علامتگذاری شده، چند سکه تقلبی که میتوانستم آنها را از نیکل به سکه سُربی تبدیل کنم، و با ارزشترین دارایی من: یک سر انگشت شست پلاستیکی که میتوانست یک روسری ابریشمی یا یک سیگار را پنهان کند. آن کتاب و ترفندهای جادویی من برای من بسیار مهم بودند چون هدایایی از طرف پدرم بود.
ساعتها و ساعتها را صرف تمرین با آن نوک انگشت شست کرده بودم. یاد بگیرم چگونه دستانم را بگیرم تا مشخص نباشد و چگونه روسری یا سیگار را به آرامی داخل آن فرو کنم تا به نظر به شکل جادویی ناپدید شود. من توانستم دوستانم و همسایههایمان را در مجتمع آپارتمانی گول بزنم. اما امروز انگشت شست گم شده بود. رفته بود. از بین رفت. و من زیاد از این موضوع خوشحال نبودم.
برادرم، طبق معمول، خانه نبود، اما فکر کردم شاید او آن را برده یا حداقل میدانست کجاست. نمیدانستم او هر روز کجا میرود، اما تصمیم گرفتم سوار دوچرخهام شوم و به دنبالش بروم. آن سر انگشت با ارزشترین دارایی من بود. بدون آن من هیچ بودم. دوست داشتم انگشت شستم برگردد.
سوار بر دوچرخه از کنار یک مرکز خرید متروکه در اونیوآی گذشتم، منطقهای که در مسیر عادی دوچرخه سواری من قرار نداشت، زیرا به غیر از مرکز خرید استریپ چیزی جز مزارع خالی و علفهای هرز و نردههای زنجیرهای برای یک مایل در دو طرف وجود نداشت. به گروهی از پسران بزرگتر جلوی بازار کوچک نگاه کردم اما برادرم را ندیدم. من حس آرامش میکردم زیرا معمولاً اگر برادرم را در جمعی از بچهها پیدا میکردم به این معنی بود که او را انتخاب میکردند و من برای دفاع از او وارد دعوا میشدم. او یک سال و نیم از من بزرگتر بود، اما هیکل نحیفی داشت، و قلدرها دوست دارند کسانی را که نمیتوانند از خود دفاع کنند، انتخاب کنند. در کنار بازار دفتر یک عینک سازی و در کنار آن فروشگاهی بود که قبلاً ندیده بودم – فروشگاه جادوی خرگوش کاکتوس. روی پیادهرو جلوی مرکز خرید ایستادم و از پارکینگ به آن مغازه خیره شدم. کل ویترین فروشگاه پنج شیشه عمودی با یک در شیشهای در سمت چپ بود. خورشید از روی شیشه رگههای خاکی میدرخشید، بنابراین نمیتوانستم ببینم کسی داخل است یا نه، اما دوچرخهام را تا جلوی در بردم بلکه شاید در باز باشد. فکر میکردم که آیا آنها انگشت شستِ پلاستیکی را میفروشند یا نه! و اگر میفروشند قیمتش چند است؟ من هیچ پولی نداشتم، اما بد نیست نگاه کنم.»